این نوشتار گزیدهای از خاطرات چندین سال موکبداری و خادمی سرکار خانم شهره شیرانی ناژوانی، بهعنوان اولین و تنها موکبدار بانوی اصفهانی، در کربلا و سوریه است. وی مدیرعامل، مدیر و بنیانگذار تعدادی از مؤسسات خیریه و سازمانهای مردمنهاد در اصفهان و کشور است. ایشان مدرس دانشگاه و از جوانان فعال در حوزه زنان و خانواده در کشور است.
آقا مهدی اشکی از گوشه چشمش به پایین میلغزد. با حالتی از حزن و با صدای لرزان ادامه میدهد: «اما من نمیتونم راه کربلا رو به روت ببندم. نایبالزیاره من و نرگسم باش» و پیشانیام را میبوسد. شاید این بوسه، عاشقانهترین بوسه عمر ما باشد.
انگار بال درمیآورم و بهسمت گاراژ میدوم. ناگهان چادرم زیر پایم میرود و با صورت به زمین میافتم. کمی صورتم خراشیده میشود و دستهایم بهشدت درد میگیرد. عینکم بهسویی پرتاب میشود و مزه خون روی زبانم مینشیند. انگار لبم شکاف برداشته است. اما اشتیاقم از این خبر، بیشتر از آن است که این زخمهای کوچک مانعم شود.
من بهعنوان یک همسر و مادر، حال زنان چشمبهراهی را که در این خانهها زندگی میکردهاند، میفهمم. درک میکنم که چشمانتظاری و نگرانی برای بازگشت عزیزان، یعنی چه.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.